Search This Blog

Monday, December 27, 2010

هستی و نیستی

تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو

Wednesday, December 22, 2010

پس انداز من و ورشکستگی بورس

آقا روغنی که روش زده بود 8500 رو خریدیم 10500. به کی باید بگیم؟ تا کی آخه ادامه داره این وضعیت لعنتی؟ میترسم دیگه نتونم پول نونم رو پس انداز کنم. اون پول یارانه ها رو هم از بورس میکشم بیرون تا ورشکست بشه!

Tuesday, December 21, 2010

کجای بنزین گرونه؟

مخزن گاز 500 تومانی رو برو بخر 3 تا 4 هزار تومان حالشو ببر. ای خدا مردیم از خوشی یکی هم پیدا نشد بگه به . . . ! باز م بگید بنزین گرونه. نیس والا نیست. این بنزین هیچ جای دنیا گیرت نمیاد با این قیمت.

آفرین مجری خوب صدا و سیمای خودم

این فردوسی پور هم دیگه شورش رو در آورده ها. بابا چکار داری که کدو م تیم رفت کدو شهر. بچسب به گزارش کردنت. حالا یه نماینده محترم مجلسی خواسته یه حال بده به مردم شهرش و یه تیم تهرونی رو از بی تماشاچیی خلاص کنه تو اومدی وسط نکن عزیزمن نکن. همین کارا رو میکنی نبعد نمیتونی نظر سنجی بذاری بعد شاکی میشی. من همین جا اعلام میکنم که اگه به این روشت ادامه بدی و برنگردی به دامان طبیعت هر چی دیدی از چشم خودت دیدی. ییهو

Monday, December 20, 2010

زنده باد خوشبختی

بله دیگه یارانه ها هم شروع به اجرا شدن کرد و دولت خدمتگزار آخرین (شاید هم اولین) گام برای پیشرفت کشور برداشت و ایران خیز بلن خودش رو به سوی پیشرفت همه جانبه برداشت و ان شا الله طی 5 سال که چه عرض کنم همین یکی دو ماه آینده دیگه نه بیکار خواهیم داشت و نه معتاد و نه فقیر، البته نه این که فکر کنید الآن خیلی از این چیزا دارد؛ نه.خلاصه این که با دادن یارانه ها و پولدار شدن مردم ایران دیگه کمتر کسیه که مشکل مسکن و کار و ماشین و این جور چیزا رو داشته باشه. خدا عوضش رو بهشون بده که مردم رو از همین نیمچه مشکلات هم رها کردن و سلام خوشبختی؛ سلام رفاه سلام.

Saturday, December 18, 2010

یارانه ها!

بنزین:400 سهمیه ای - 700 ازاد
گازوئیل: 150 سهمیه ای - 350 آزاد
گاز : هر متر مکعب  300 تومان
پول نان:8000  تومان پرداخت میشود.
خدا مردیم از این همه خوشبختی
خدایا این مدیران را ازما نگیر مگر آنکه مدیر جهان کنیشان.
نون برنج کرایه خوراکی هم گرون نمیشه با گرانفروش برخورد می شه ها!!


دکتر

آن یگانه آفاق
آن صدای عدالت
آن مدیر جهانی
آن دکتر روزگار
آن خدای آمار
آن گل همیشه بهار
آن کارشناس ارشد در تمام زمینه ها
آن مبدع انرژی هسته ای
آن سرافراز کامکار
آن پیروز دانشگاه کلمبیا
آن دارنده هاله نور
آن مسافر استانها
آن دوست چاوز و بولیوی و سنگال و گامبیا
آن منزوی کننده آمریکا
آن کار ندارنده با موی بچه های ما
آن حلال مشکلات
آن پیگیری کننده حقوق حقه تمام مسلمانان بجز چچن و چین
آن محو کننده اسرائیل
آن قبول ندارنده هولوکاست
آن سخنران قهار
آن برکنار کننده متکی در سنگال
آن بوسنده بچه های جنوب و شمال
ان فروشنده پژو 504
آن خریدار اجناس چینی
آن صادر کننده بنزین
آن سازنده ماهواره امید
آن اجرا کننده طرح سهمیه بندی بنزین
آن حلال مشکلات پایتخت
آن برطرف کننده ترافیک
آن محو کننده آلودگی تهران
آن ایده پرداز دور برگردانهای تهران
و بالاخره آن تنها اجرا کننده قانون هدفمندکردن یارنه ها
و آن توصیه کننده به مردم جهت سرمایه گذاری در بورس
و آن ثروتمند کننده اقشار محروم
آن گستراننده حق و عدالت


Wednesday, December 8, 2010

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان موجی است
که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
.دکتر خسرو فرشید ورد

Monday, December 6, 2010

قاتل و مقتول و شاهد

وقتی که شاهد زندانی شد با خود گفتم عجب روزگار بی بنیادی شده است این دوره و زمانه.وقتی که قاتل ارتقا گرفت فهمیدم که دیگر راستی راستی دنیا یه جوری شده. در این بهبوهه مقتول کیست که خانواده اش هنوز به دنبال اثبات به قتل رسیدنش هستند.

Saturday, December 4, 2010

با همون مضمون

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت

لحظه ای با حافظ

من ار زانكه گردم به مستي هلاك

به آيين مستان بريدم به خاك

به تابوتي از چوب تاكم كنيد

به راه خرابات خاكم كنيد

به آب خرابات غسلم دهيد

پس آنگاه بر دوش مستم نهيد

مريزيد بر گور من جز شراب

مياريد در ماتمم جز رباب

و ليكن به شرطي كه در مرگ من

ننالد به جز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر زمستي متاب

كه سلطان نخواهد خراج از خراب

قتلی دیگر و افاضات جدید

امروز که وارد اینترنت شدم توی تیتر خبرها یه دفعه دیدم اومده که رییس پلیس کرج تکذیب کرده که این جنایت تو کرج اتفاق افتاده. اولش فکر کردم که نکنه جریان سعادت آباد تو کرج بوده و همه سر کار بودن. بعد دیدیم که نه بابا.در واقع بله. این دفعه یه زن ظاهرا توی کرج تو یه خیابون داره یکی رو سلاخی می کنه. در رابطه با این خبر نکات زیر قابل تامل است:
نخست: این که ظاهرا داره بارون میاد و از اون جایی که تفاهم نامه مربوطه هنوز اجرایی نشده و امسال خبری از بارون نیست این اتفاق مربوط به امسال نیست. اصلا خدا می دونه مال چند سال پیش باشه!
دوم: اصولا چون بارون یه اتفاق مربوط به زمانهای خیلی دوره اصلا بعید نیست این اتفاق مال قبل از انقلاب باشه.
سوم: از اونجایی که تو فیلم منتشر شده حرفای ضارب خیلی مفهوم نیست پس این اتفاق می تونه تو یکی از بلاد بیگانه غیر از کشور عزیز و اسلامی و ارزش محور ایران باشه.
چهارم: جاداره که از حضور به موقع نیروی محترم انتظامی در صحنه و ایجاد یک مکان امن برای ضارب جهت ادامه بدون دقدقه عملیات همسرکشون نهایت تشکر و سپاس به عمل بیاد و به مسئولین مربوطه پاداش و ترفیع داده بشه.
پنجم: از اورژانس محترم اون شهر(کرج که نه) نهایت سپاسگزاری به عمل میاد که در معیت پلیس محترم چه کرد این اورژانس.
از رئیس پلیس محترم شهرستان کرج که به سرعت چشم فتنه رو کور کرد و هر نوع رخداد چنین حادثه ای در حوزه استحفاظی خود رو تکذیب کرد.

Saturday, November 6, 2010

وقتی پیمانه یکی پر بشه این جوریه!

یارو با یکی دعواش میشه بعد چاقو میزنه بعد مردم رو تهدید میکنه که اگه به فرد مضروب کمک کنن خوش رو میکشه بعد 45 دقیقه اون روی زمین جون میکنه بعد پلیس و اورژانس یه 45 دقیقه ای دیر میکنن بعد یکی این وسط کشته میشه. خب دیگه پیمونت که پر شه همه چیز دست به دست هم میده دیگه.
البته این اتفاق توی بیابونای اطراف نیافتاده ها. تو همین تهرون. بالا شهر هم بوده لامصب! سعادت آباد. میدان کاج. خدا به داد من برسه. آخه قراره برم اونجا یه کاری دارم!

خدایا کشور من را از سه آفت دروغ، خشکسالی و دشمن رها ساز!

راستی چقدر ما دروغ میگیم و چقدر راست؟
وقتی میرفتم در رو باز کنم بابام گفت اگه با من کار دارن بگو نیستش.
مامانم هم که هی میشینه پیش درو همسایه میگه معدل بچه من بیسته.
راستش من خودم هم خیلی آدم راستگویی نیستم. نمونش همین جریان دیروز که به جای اینکه برم مدرسه رفتم خیابونگردی و امروز گفتم مریض بودم و سر همه رو شیره مالیدم از ناظم مدرسه گرفته تا دکتری که به بهانه دلدرد و البته بازور التماس از یه نامه استراحت گرفتم.
دروغ جزیی از زندگی ما شده در سایه این جامعه که از صدر تا ذیل همه دارن به هم دروغ میگن.
ما خیلی وقتا به خودمون هم دروغ میگیم.
وای بر ما.

Tuesday, October 19, 2010

ربنای بیگانه و ربنای آشنا!

معاون اول رئیس جمهور: ربنایی به جای ربنای آن بیگانه بخوانید!

معاون اول رئیس جمهور خواستار خوانده شدن «ربنا»یی جدید شد.

به گزارش خبرآنلاین، محمدرضا رحیمی که دوشنبه شب در مراسم اختتامیه جشنواره رضوی در مشهد سخن می گفت پس از آنکه تصنیف قطعه ای از بهشت در سالن مجتمع صبا -محل برگزاری مراسم اختتامیه- پخش شد خواستار خوانده شدن ربنایی جدید شد.

رحیمی گفت: از استاد کریم خانی تقاضا می کنم که با صوت زیبایشان ربنایی بخوانند که جایگزین آن ربنایی شود که از حلقوم بیگانه شنیده شده است.

ربنای بیگانه و ربنای آشنا!

معاون اول رئیس جمهور: ربنایی به جای ربنای آن بیگانه بخوانید!

معاون اول رئیس جمهور خواستار خوانده شدن «ربنا»یی جدید شد.

به گزارش خبرآنلاین، محمدرضا رحیمی که دوشنبه شب در مراسم اختتامیه جشنواره رضوی در مشهد سخن می گفت پس از آنکه تصنیف قطعه ای از بهشت در سالن مجتمع صبا -محل برگزاری مراسم اختتامیه- پخش شد خواستار خوانده شدن ربنایی جدید شد.

رحیمی گفت: از استاد کریم خانی تقاضا می کنم که با صوت زیبایشان ربنایی بخوانند که جایگزین آن ربنایی شود که از حلقوم بیگانه شنیده شده است.

پیشرفت روز افزون!!!

خبر آنلاین:انتشار ارقام مربوط به درآمد و هزینه خانوارهای ایرانی طی سالهای 87 و 88 توسط رئیس مرکز آمار ایران خبر از تشدید میزان کسری بودجه بخش عمده ای از خانوارهای شهرنشین ایرانی داشته است و البته مروز امارهای مربوط به سی سال گذشته نشان می دهد به رغم تمامی فراز و فرود ها همواره جامعه شهر نشین اریانی با کسر بودجه مواجه بوده است و از سال 1353 تا سال 1388 متوسط کسری بودجه هر خانوار شهری رقمی معادل 11هزارو پانصد تومان بوده است که البته از 400 تومان در سال 1353 آغاز وبه 46 هزار تومان در سال 1388 ختم می شود.

البته این وضعیت در مورد خانوارهای روستایی نیز وجود داشته است و بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی مرکز آمار نشان می دهد خانوارهای روستایی نیز مانند شهر نشینان از سال 53 تا 88 همواره با کسری بودجه مواجه بوده اند و متوسط این کسری معادل 8هزار و 440 تومان بوده است و از رقم 367 تومان ماهیانه در سال 53 آغاز و به رقم 14 هزار و پانصد تومان در سال 86 رسیده است.

البته چون این ارقام بر اساس قیمت های جاری محاسبه شده است نشان دهنده میزان واقعی کسر بودجه خانوار و کم و زیاد شده قدرت خرید خانوارهای ایرانی نیست ولی به خوبی گویای آن است که بخش عمده ای از جامعه ایرانی طی سالهای مورد اشاره از داشتن پس انداز محروم بوده اند.

سرمایه خرج هزینه جاری می شود

مهدی تقوی عضو هیات علمی دانشگاته علامه در این زمینه معتقد اسات که این روند طی سالهای گذشته باعث شده است که خانوارهایی ایرانی از میزان دارایی های خود بکاهند و به عبارتی دچار پس انداز منفی اجباری شوند.

تقوی می افزاید: فارغ از اینکه این روند برای خانوارهای ایرانی چه مشکلاتی به دنبال داشته است در عمل می توان کگفت طی سالهای گذشته انچه در اقتصاد ایران باعث جلوگیری از ورشکستگی اقتصادی مردم شده است درامدهای نفتی است که توسط دولت به اقتصاد تزریق شده است و این امارها نشان می دهد در عمل بخش عمده ای از خانوارهای ایرانی هیچ نقش واقعی در ایجاد ثروت در کشورنداشته اند.

این استاد دانشگاه می گوید: خاتنوارهای ایرانی برای انکه بتوانند تراز خور ار متعادل کنند مجبوربه هزینه کردن دارایی های خود بوده و می توان گفت در این سالها فقیر تر شده اند و از سوی دیگر برای جبران هزینه های خود مجبور به قروضی شده اند که به امید افزایش درامد در سالهای آتی گرفته اند و در عمل هیچ نقش واقعی در انباشت سرمایه در کشور بازی نکرده اند.

Sunday, October 17, 2010

آموزش حجاب!

دانشجویان جدید الورود دانشگاه شیراز آموزش حجاب و عفاف دیدند
هزار و 100 نفر از دانشجویان دختر جدیدالورود دانشگاه شیراز طی دوره ای با همکاری معاونت فرهنگی دانشگاه آموزش حجاب و عفاف دیدند.

به گزارش خبرگزاری مهر، معاونت فرهنگی دانشگاه های شیراز و پیام نور شیراز، دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی شیراز و مشاورت استانداری فارس در امور بانوان اولین دوره آموزشی حجاب و عفاف با عنوان "روئیدن و شکفتن" با حضور هزار و 100 نفر از دانشجویان جدیدالورود دختر دانشگاه شیراز و 900 نفر از دانشجویان جدیدالورود دختر دانشگاه های علوم پزشکی و پیام نور شیراز در دانشگاه شیراز برگزار شد.

در این دوره آموزشی که توسط 20 نفر از اساتید صاحب نظر در زمینه حجاب و عفاف برگزار شد، موضوعاتی همچون حجاب و عفاف در قرآن، تاثیرات فردی و اجتماعی عفاف، آسیب شناسی فرهنگ غرب، آثار و پیامدهای فمنیسم و ... مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.

خبرگزاری مهر

Wednesday, October 13, 2010

بهای چه؟؟؟!!!!

بهای برق مصرفی: 1896548 ریال.
کسر می شود یارانه پرداختی:1568950 ریال.
مبلغ قابل پرداخت: 327598ریال.

Monday, October 11, 2010

صبح و زندگی!

امروز هم طبق معمول ساعت 6 با صدای آهنگ گوشی تلفن همراه از خواب ناز بیدار شدم. بعد از کلی غلطیدن و نچ و نوچ کردن به زحمت خودم رو از روی تخت پایین انداختم و کشون کشون و با دردسر به سمت دستشویی رفتم. بعد از یه چرت 2- 3 دقیقه ای توی دستشویی و شستن دست و صورت و آب زدن به موهای انبوهم لباسام و پوشیدم. نمیدونم چرا بعد از این همه سال این قدر صبح زود بیدار شدن برام سخته. بگذریم. خلاصه طبق معمول داشت دیرم میشد. دوون دوون خودم رو به دم در رسوندم . در رو که باز کردم چشمتون روز بد نبینه. هیچی دیگه آسانسور خراب. دوون دوون و بدون توجه به این که همسایه ها خوابن از پله ها پایین آمدم.یه نگاه به ساعت انداختم. شش و ربع. خب خوبه هنوز امیدی هست که به موقع برسم.

Wednesday, October 6, 2010

یارانه زهرا!

دو ماهی میشد که یارانه هارو برداشته بودن. زهرا هم شاید مثل خیلی های دیگه طعم این اتفاق رو خوب چشیده بود. تا چندی قبل نون رو میخریدن دونه ای 50 تومن. ولی حالا با این قیمتها دیگه نون هم نمیتونست بخره. زهرا با دختر خرد سالش و شوهر معتادش روزهای سختی رو میگذروندن. خیلی دلش میخواست بدونه چقد پول سر ماه به شوهرش میدن. کاش کمی از اون پول لعنتی رو به خودش میدادن تا بتونه برای خودش و دخترش یه لقمه نون تهیه کنه و دیگه مجبور نباشه واسه یه لقمه نون این همه بدبختی بکشه. نه حالا قبلش خیلی خوشبخت بودن!

2.2 milliard comments!!!

!!!!!!!!!!!!??????????

سهیلا قدیری دیروز به دار آویخته شد، او تجسم بیپناهترین شهروند ایرانی بود / فرزانه روستایی
13 مهر 1389


تابان نت: سهيلا قديري تنهاترين و بي پناه ترين ايراني که زندان هاي کشور تاکنون به خود ديده، ديروز اعدام شد. نه کسي را داشت که براي اعدام نشدنش به دادستان التماس کند و نه حتي بيرون در زندان اوين کسي منتظر بود تا انجام اعدام را به اطلاعش برسانند. کسي بدن بي جان او را تحويل نمي گيرد و هيچ ختمي به خاطر او برگزار نمي شود. از همه درآمدهاي نفتي کشور فقط چند متر طناب نصيب گردن او شد و از 70 ميليون جمعيت ايران تنها کسي که به او محبت کرد، سربازي بود که دلش آمد صندلي را از زير پاي سهيلا بکشد و به 16 سال بي پناهي و فقر و آوارگي او پايان دهد و او را روانه آن دنيا کرد که مامن زجرکشيدگان و بي پناهان و راه به جايي نبردگان است.

سهيلا 16 سال پيش از خانواده يي که هيچ سرمايه مادي و فرهنگي نداشت تا خوب و بد را به او بياموزد، فرار کرد و ميهمان پارک هاي ميدان تجريش شد. حال او يک دختر شهرستاني يا دهاتي با لهجه کردي و لباس هايي بود که به سادگي مي شد دريافت به شمال تهران تعلق ندارد و از اينجا بود که ميهمان ثابت گرسنگي و سرماي زمستان و گرماي تابستان و نگاه کثيف و هرزه رهگذران شد.پس از سال ها آوارگي در حالي که فرزند ناخواسته يي را حمل مي کرد، از سوي پليس دستگير شد و براي اولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساس خانه و مامن داشتن را تجربه کرد. به گفته خودش کودک پنج روزه اش را کشت چون تحمل سختي و گرسنگي و آوارگي کشيدن فرزند دلبندش را نداشت.

وقتي وکيل در جلسه دادگاه از او مي خواهد که بگويد «دچار جنون شده بودم فرزندم را کشتم»، زير بار نرفت و باز تاکيد کرد من عاشق کودکم بودم زيرا به غير از او کسي را نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يک مرد معتاد و يک زن ولگرد بي پناه به روزگار من دچار شود. منطق زن فقيري که در دادگاه تکرار مي کرد من روي سنگفرش هاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام، آن کودک بي پناه تر از مادرش را به کام مرگ کشاند و پس از دو سال مادرش نيز به سرنوشت مشابهي دچار شد.

اعدام بي پناه ترين ايراني اين سوال را مطرح مي کند که گناه ولگردي و هرزگي يک انسان فقير و بي پناه و راه گم کرده بزرگ تر است يا گناه جامعه ثروتمندي که براي فنا نشدن امثال سهيلا اقدامي نمي کند. قبح فسق و فجور سهيلا زشت تر است يا اينکه کسي در مناطق شمال تهران از شدت گرسنگي به تن فروشي روي آورد. و در نهايت وجود امثال سهيلاي ولگرد و قاتل براي يک جامعه پرادعا و پر از مراسم پرريخت و پاش زشت تر است يا بي تفاوتي نسبت به اينکه در لابه لاي کوچه پس کوچه هاي حوالي ميدان تجريش، انساني در اثر سرماي دي و بهمن چنان به خود بلرزد که براي نمردن از سرما و گرم شدن، هر شب را در خانه يي سپري کند. حال که از فقر و بي پناهي و به تعبير برخي، استضعاف امثال سهيلا احساس گناه نکرديم، از گرسنه ماندن او در خيابان هاي پر از رستوران تجريش شرمنده نشديم، و از اينکه جايي را نداشته تا شب هاي زمستان را در آن سپري کند. فرجام سهيلا قديري و کودک پنج روزه اش ثمره يک بي عدالتي و يک ظلم غدار اجتماعي است که براي سر و سامان و پناه دادن به امثال سهيلا چاره يي نينديشيده. اگر نگاه سنتي خشن و بي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را به تجربه ديگر جوامع متوجه کنيم، درمي يابيم بسياري از کشورها راه حل هايي را تجربه کرده اند. کشورهاي اروپايي مراکزي را داير کرده اند که هدف از سازماندهي آن پناه دادن به کساني است که براي مدت کوتاهي يا اساساً سرپناهي ندارند و بدون سرپناه فنا مي شوند. حتي در کشور ثروتمندي همچون سوئد يا انگليس زناني که در اثر اختلاف خانوادگي از خانه فراري مي شوند به مکان هاي تعريف شده يي هدايت مي شوند تا آرامش بيابند و به زندگي عادي بازگردند.براي جامعه يي که مفتخر است هرساله در مراسم و مناسبت ها تعداد ديگ هاي بار گذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شود و بسياري از نهادها با يکديگر رقابت مي کنند، تامين زندگي دو هزار يا پنج هزار نفر امثال سهيلا هزينه و سازماندهي کمرشکني محسوب نمي شود.

اعدام امثال سهيلا به عنوان نماينده فقيرترين اقشار آسيب پذير که از يکي از دورافتاده ترين شهرهاي غرب کشور به تهران پرتاب شده، کدام حس عدالت طلبي کجاي نظام قضايي ما را اقناع مي کند و پاسخ مي گويد. آيا سهيلا قديري شهروند دارنده شناسنامه کشور ايران به خاطر محروميت و فلاکتي که کشيد و نقل آن، اشک همگان را در دادگاه درآورد بايد غرامت دريافت مي کرد يا حکم اعدام. يک هفتادميليونيوم درآمدهاي نفتي ايران که بالغ بر 735 ميليارد دلار مي شود معادل 10 هزار و پانصد دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. سهم سهيلا به عنوان عضوي از جامعه 70 ميليوني ايران با يک حساب سرانگشتي 10500 دلار يا 10 ميليون و 500 هزار تومان مي شود. در شرايطي که بسياري از اقشار جامعه ايران با تحصيل در آموزش و پرورش و تحصيلات دانشگاهي مجاني و با دريافت يارانه هاي بهداشتي، غذايي و دارويي بسيار بيشتر از 10500 دلار از سهم درآمد نفتي تسهيلات دريافت کرده اند، سهيلا به عنوان شهروند جامعه ايران هيچ گاه امکان بهره مندي از هيچ تسهيلات دولتي و ملي را نداشت. به همين لحاظ سهيلا به عنوان کسي که نتوانست از هيچ امکاناتي بهره مند شود، بايد حداقل 10 ميليون و 500 هزار تومان سهم خود را از درآمدهاي نفتي 30 سال گذشته دريافت مي کرد. و نيز به خاطر محروميت هايي که به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقب افتادگي مضاعفي را بر او تحميل کرد، مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارت دريافت مي کرد.

به اين ترتيب سهيلا با داشتن 10 ميليون و 500 هزار تومان امکان آن را داشت تا اتاقي را اجاره کند، کار شرافتمندانه يي را بيابد و شب ها از گرسنگي و زمستان ها از سرما به خود نلرزد. شايد او مي توانست خانواده يي تشکيل دهد و لذت مادر شدن و همسر بودن را تجربه مي کرد و نيز فرصت مي يافت به جاي کشتن فرزند دلبندش با شيرين زباني و شيطنت هاي کودکانه او آرامش يابد. اما سهيلا به جاي آرامش خانواده و همسر و فرزند، در فشار حلقه طناب دار آرام گرفت. حداقل او ديگر گرسنگي نمي کشد، از سرما به خود نمي لرزد و نگاه هاي هرزه را تحمل نمي کند. بي ترديد در رحمت و غفران خداوند رحمان و رحيم آرامش يافته است.

Saturday, October 2, 2010

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست
کین سبزه که امروز تماشاگه توست
فردا همه از خاک تو بر خواهد خواست
خیام
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
خیام

Wednesday, September 29, 2010

نتیجه جنگ!

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/09/100928_l11_war30th_jebreili_photo3.shtml

Monday, September 27, 2010

سخنی از گاندی

درد من تنهايي نيست؛ بلکه مرگ ملتي است که گدايي را قناعت و بي عرضگي را صبر و با تبسمي بر لب اين حماقت را حکمت خداوند مي نامند. گاندي

good woman!!!!

زن خوب در تلویزیون ایران کیست؟
زنی که آدامس بجود حتما یا قاچاقچی است یا روسپی!

زن خوب کسی است که با استفراغ اعلام حاملگی کند.

زن خوب کسی است که در منزل فقط پیراهن مردانه می پوشد .

زن خوب کسی است که صبح از اتاق دیگری بیرون بیاید و به همسر خود صبح بخیر بگوید.

زن خوب کسی است که فقط وقتی جلوی آینه بایستد که بخواهد گریه کند!

تبصره : این آینه حتما باید در مستراح باشد نه آینه آرایش!

زن خوب کسی است که جلوی دوربین نمی دود.

زن خوب کسی است که لباسش حداقل 3 الی 4 سایز بزرگتر باشد!

مجری خوب زن هرگز اسم کوچکش افشا نمی شود!

زن خوب کسی است که در صحنه های عروسی فقط لبخند بزند و مردان اجازه دارند
حداکثر در جا دست بزنند،

زن خوب کسی است که اگر متأهل باشد حتما خانه دار است، اما اگر مجرد باشد
می تواند شاغل باشد!

زن خوب کسی است که اگر در خیابان با مردی تصادف کرد، حتما تا قسمت آخر
سریال با او ازدواج کند!

زن خوب کسی است که هرگز مانتو نمی پوشد، عینک آفتابی نمی زند، اسم عربی
دارد، اگر بالای چهل ساله باشد یا در حال ظرف شستن است یا لباس دوختن، زن
خوب هرگز در حال مطالعه نیست .

زن خوب کسی است که غیر از لباس سیاه، قهوه ای یا خاکستری بپوشد

زن خوب کسی است که اگر شوهرش ازدواج مجدد کرد، در پایان او را ببخشد

Saturday, September 25, 2010

IMS

کی میدونه IMS یعنی چی؟ هر کی فهمید؟!

اعتراض میلیونی!

در خبر گزاریها اومده بود که توی فرانسه و در شهر پاریس بیش از یک میلیون نفر در اعتراض به قصد دولت این کشور در افزایش سن بازنشستگی به خیابانها آمدند!
عجب کشور بی صاحبیه این فرانسه ها!

Wednesday, September 22, 2010

ایران من

تا همین چند سال قبل، نه خیلی قبل ، دو سه سال قبل دلمون خوش بود که اگه تو کشوری زندگی میکنیم که درآمد مردم کمه هزینه ها هم در عوض به نسبت بقیه کشورها کمه. اما حالا با افزایش قیمت تو این چند ساله قیمتها اگه بیشتر از خیلی از کشورهای پیشرفته نباشه کمتر هم نیست. نمونه همین قیمت گوشت. تو کشور ما به مرز 20 هزار تومان رسیده در حالی که مثلا تو کانادا حدود 5000 تومانه.این رشته سر دراز دارد. اصلا به ماچه.

بومي سازي

يه مقام محترم اعلام کرده که کتابهاي مدارس بومي سازي ميشود...
اين هم نمونه بومی سازی:


جمله اصلي: آن مرد با اسب آمد


جملات بومي شده

تهران: آن مرد با ماکسيماي مشکي آمد

قم: حاج آقا تشريف آوردند

آبادان: آن مرد با عينک دودي ريبن آمد

زاهدان: آن مرد را کشتند

تبريز: آن مرد ياواش ياواش گلدي

مشهد: آن مرد با شمع آمد

خرم آباد: آن مرد مرد نيه، انه

سنندج: آن مرد سبيل دارد

اردبيل: آن مرد بار ميبرد

قزوين: آن مرد با لبخند آمد

شيراز: آن مرد حال نداشت نيامد

رشت: آن مرد رفت بابا آمد

زمان ما


ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داريم؛ راحتی بيشتر اما زمان کمتر
مدارک تحصيلی بالاتر اما درک عمومی پايين تر ؛ آگاهی بيشتر اما قدرت تشخيص کمتر داريم
بدون ملاحظه ايام را می گذرانيم، خيلی کم می خنديم، خيلی تند رانندگی می کنيم، خيلی زود عصبانی می شويم، تا ديروقت بيدار می مانيم، خيلی خسته از خواب برمی خيزيم، خيلی کم مطالعه می کنيم، اغلب اوقات تلويزيون نگاه می کنيم و خيلی بندرت دعا می کنيم
چندين برابر مايملک داريم اما ارزشهايمان کمتر شده است. خيلی زياد صحبت مي کنيم، به اندازه کافی دوست نمي داريم و خيلی زياد دروغ می گوييم
زندگی ساختن را ياد گرفته ايم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ايم و نه زندگی را به سالهای عمرمان
ما ساختمانهای بلندتر داريم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما ديدگاه های باريکتر
بيشتر خرج می کنيم اما کمتر داريم، بيشتر می خريم اما کمتر لذت می بريم
ما تا ماه رفته و برگشته ايم اما قادر نيستيم برای ملاقات همسايه جديدمان از يک سوی خيابان به آن سو برويم
فضا بيرون را فتح کرده ايم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ايم اما نه تعصب خود را
بيشتر مي نويسيم اما کمتر ياد مي گيريم، بيشتر برنامه مي ريزيم اما کمتر به انجام مي رسانيم
عجله کردن را آموخته ايم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داريم اما اصول اخلاقی پايين تر
کامپيوترهای بيشتری مي سازيم تا اطلاعات بيشتری نگهداری کنيم، تا رونوشت های بيشتری توليد کنيم، اما ارتباطات کمتری داريم. ما کميت بيشتر اما کيفيت کمتری داريم
اکنون زمان غذاهای آماده اما دير هضم است، مردان بلند قامت اما شخصيت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی
فرصت بيشتر اما تفريح کمتر، تنوع غذای بيشتر اما تغذيه ناسالم تر؛ درآمد بيشتر اما طلاق بيشتر؛ منازل رويايی اما خانواده های از هم پاشيده
بدين دليل است که پيشنهاد مي کنم از امروز شما هيچ چيز را برای موقعيتهای خاص نگذاريد، زيرا هر روز زندگی يک موقعيت خاص است
در جستجو دانش باشيد، بيشتر بخوانيد، در ايوان بنشينيد و منظره را تحسين کنيد بدون آنکه توجهی به نيازهايتان داشته باشيد
زمان بيشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانيد، غذای مورد علاقه تان را بخوريد و جاهايی را که دوست داريد ببينيد
زندگی فقط حفظ بقاء نيست، بلکه زنجيره ای ازلحظه های لذتبخش است
از جام کريستال خود استفاده کنيد، بهترين عطرتان را برای روز مبادا نگه نداريد و هر لحظه که دوست داريد از آن استفاده کنيد
عباراتی مانند "يکی از اين روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنيد. بياييد نامه ای را که قصد داشتيم "يکی از اين روزها" بنويسيم همين امروز بنويسيم
بياييد به خانواده و دوستانمان بگوييم که چقدر آنها را دوست داريم. هيچ چيزی را که مي تواند به خنده و شادی شما بيفزايد به تاُخير نيندازيد

Sunday, September 19, 2010

جانمی جان!

این روزا همه جا حرف این سیل پاکستانه.از صدا و سیمای مللللللی گرفته تا بیبیسی و سی ان ان نامرد.ولی گذشته از سیل این پاکستان هم عجب کشوریه ها!یه جورایی خیلی باحاله.از طالبان و کشمیرش گرفته تا بلوچستان و سند و سیل بمب و شیعه و سنیش.اسمش هم خیلی باحاله!جمهوری اسلامی پاکستان.کمتر کسی شاید بدونه که در دنیا یه جمهوری اسلامی دیگه هم داریم. چقدر خوب. جانمی جان!!!وای خدا ممنونیم ازت.

یکی از جاهایی که دوست دارم:

جامعه شناسی زمینی

چی فکر میکردیم و چی شد؟!؟

از وقتی بچه بودم دلم میخواست کارای بزرگ بکنم.فکر میکردم همه بدبختیا مال بچگیه و وقتی بزرگ شدی دیگه درد سرا هم تمام میشه.حالا چقدر دلم برای اون وقتا تنگ میشه.به قول بعضیا خوبه آدم همیشه بچه بمونه.

سلام

سلام.این هم وبلاگ من و اولین نوشته من!امروز 29 شهریور 89 هست. تصمیم دارم از حالا دیگه یه چیزایی بنویسم.